وقتی که عشق می‌رسد از راه آسمان
ظلم است اگر که چتر بریزی به پای آن!

از پا درآر چکمه و با کفشِ کوچه‌ها
همراه برگ‌های درختان، دوان دوان

بی چتر و بی کلاه رها شو! برو... برو...
با شور و حال جوی، روان شو! برو! نمان!

با طعم ابرهای سپید و سیاه، یا
با رنگ و بوی پنجره، با وزنِ ناودان

نم نم ردیف و قافیه‌ها جور می‌شوند
تا پیشکش کنی غزلت را به آسمان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد