صبح یعنی تمام تو را داشتن
و امنیت صدای تو
وقتی به لحظه لحظه ی با هم بودنمان
ترانه ی " من عشاقت هستم:
زمزمه میکنی
اصلا روز یعنی همین
بوسه ی ریز کنج لبهایمان
رخ زیبای تو هر صبح تماشا دارد
خنده کن
تاز گلستان لبت گل بارد
باز کن دیده
که خورشید کند جلوه گری
ناز کن
تا همه عالم به تو دل بسپارد
اعتراف میکنم
دوست دارمت
یک جور خاص
کمی عاشق تر از حوا
کمی مجنون تر از لیلی
کمی شیرین تر از فرهاد
وابسته ات شدم
آنچنان که ماه به آسمان
ماهی به دریا
و ادمی به نفس
جانانه بگویمت عشق جان من
میخواهمت
و این خودش
در عصر ما
اغاز داستانی عاشقانه است
دوباره
دست ها ی تو
ان دست های قادر عاشق
هم سان یک شکوفه، یک گل خواهد شکفت
و خورشید خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش آفتاب
همیشه بی غروب