کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم

عشق یعنی خاطرات بی غبار،ساز عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز،زمزمه از عاشقی با سوز و ساز،عشق یعنی چشم خیس مست او،زیر باران دست تــو در دست او،عشق یعنی ملتهب از یک نگاه،غرق در گلبوسه تا وقت پـــگاه، عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق،گرمی دست تو در آغوش عشق،عشق یعنی  :"بی تـــــــــــــــــــــو هـــــــــــــــــرگـــــــــــــز ...

پس بمان،تا سحــــــــــــــــــر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هر چه داری نیــــــم کن از برایش قلـــــــــــب خود تقدیم کن...

از تو سرودن از تو نوشتن مرا به اوج آبی عشق می سپارد

واژه ها تاب وصف تو را ندارند

توان از تـــــــــــــــو گفتن را ندارند

وقتی تو فلسفه ی تقدیر، تفسیر سرنوشت، تعبیر احساس

 مـــــــــــی شوی

دیگر تعریف عشق به سهولت به تو اندیشیدن می ماند

تــــو تعریف بی تحریف عشقی

واژه ها مرا به یک جمله سوق می دهند

از تو نگاشتن، از تو سرودن... ،

وجودم، دوست داشتنت را فریاد می کند ،

                   مـــــــــــــــــــی شنوی ...؟!  

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تـــــــــــــو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شــــــوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و بــا یــــــاد تــــــو زندگی نمیکنم که روزی فـــــراموشت کنم.


با تـــــــو آغـــــــــــاز کردم کـــــــه دیگر بــــه پـــایــــــان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه بــه عشـــــق تـــــــــــــــو زندگی کنم.


با تــــــــــــــو عهد بستم که با تــــــــــــو تــــــا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شــــــــدم که تا پایان راه زندگی بـــــــــــــا هم باشیم.


همسفرست شــــــدم که با عطر نفسهایت زنــــــــــده بمانــــــم.


و بـــا یــــادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست

با تــــــــــــو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ،

طلوعـــــــــــــی که با تـــــــــــــــــو غــــروبـــی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از

 عشق و محبت. با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تـــــــــــو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تــــــــــــو بودن.


با تـــــــــــو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تـــــر از امروز.


پس ای عزیز راه دورم  ، بــــــــــــا من باش ،

در کنارم باش و تا ابـــــــد همسفرم بـــــــاش.

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست،مدت هاست

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی

اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست