هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم...

که چه میکنی؟ 

پنجره ی اتاقم را باز میکنم و فریاد میزنم 

تنهاییت برای من... 

غصه هایت برای من... 

همه ی بغض ها و اشکهایت برای من... 

بخند برایم بخند 

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ... 

صدای همیشه خوب بودنت را 

دلم برایت تنگ شده..

دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

مدام در انتظار ضربه های پیام تو

سیم های رابطه را چک می کند

مبادا جایی قطع شود

مبادا کلمه ای از قلم بیفتد

چشم هایم را در تاریکی جا گذاشته ام

نزدیک تَر بیا

می خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم

با صدایت پیمان دوستت دارم ببندم

با دست هایم آغوشت را دوره کنم

و سر در گریبانت

آن قدر عطرت را نفس بکشم

تا تمام شود این دلتنگی!


برای قلبم
چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را
چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد
تا بعد؟
و حال آنکه
روزی که تو را نبینم
بی نهایت است.

ی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

 

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که ترا نبینم آن روز مباد

تو ناز می کنی من ناز می کشم این منطق کیه 
انگار پیش تو فرقی نمی کنه کی عاشق کیه
روح تو مریمه چشم تو نرگسه دست تو نسترن 
روح تو دست تو چشم تو عشق من گلخونه ی منه
وقتی که خاطر غمگین تو هنوز تو خونه ی منه 
یعنی که بار غم بی تو شبانه روز رو شونه ی منه
غم بار عشقتو رو دوش می کشم پا پس نمی کشم 
با این خیال پوچ که چشم های تو دیوونه ی منه