هزارمرتبه میخوانمت
ترانه تویی
شکوه این غزل،این فصل
عاشقانه تویی
مراگرفته به برازهزارسوعشقت
قسم به بحر،که دریای
بیکرانه تویی
اگرچه بردل من کوهی
ازغم ودرداست
کسےک میبرداینبارراشبانه تویی

می نویسم می نویسم از تو

تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت

گریه این گریه اگر بگذارد

گریه این گریه اگر بگذارد

با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج ازل کافی نیست

با تو از اوج غزل خواهم گفت

می نویسم همه ی هق هق تنهایی را

تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

می نویسم می نویسم از تو

تا تن کاغذ من جا دارد

می نویسم همه ی با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری

تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی

تا مرا باز به دیدار خود من ببری

 می نویسم می نویسم از تو

تا تن کاغذ من جا دارد

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک روتر

من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را

زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری

در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها

که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

یا رب مباد کز پا، جانان من بیفتد

درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمانِ درد من اوست

درد آن بُود که از پا درمان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست

دردانه ام ز چشمِ، گریانِ من بیفتد

ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من

ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد

از گوهر مرادم چشم امید بسته است

این اشک نیست کاندر، دامان من بیفتد

من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان

گردون کجا به فکر سامانِ من بیفتد

خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا

گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

خودم را به آن راههای خوب میزنم!
چقدر همه چیز خوب است!
شر این "ن" را هم
از سر تمام افعالم کم میکنم؛
حالا می شود نوشت:
می آیی
میبینمت
دارمت
میخندم..