باغ ها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه از دیوار سر بر می کشد
میل او بر باغ دیگر می کشد
باد می ارد پیام ان به این
وه از این پیک و پیام نازنین
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
تو نه کمتر از درختی سر برار
پای از زندان خود بیرون گذار
دست تو در دست من دستان شود
کار ما زین دست کارستان شود
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات به جای تو
رفتی و اشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
یک سره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق می شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد اینه یا شب من چه میکنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه میکنی
وقت غروب ارزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خج نباشم از زخم نخورده بودنم
اشکها را پشت لبخندی مخفی می کنیم که خیلی درد می کند و هیچکس نمی فهمد
ما را درد همین نفهمیدن ها می کشد< نه زخمها