هر لحظه با من باش، در روح من جاری
تکرار شو در من، در خواب و بیداری
گهوارهی مهتاب، شب خواب میبیند
که از چشمان تو، اندوه میچیند
هر ماجرا شیرین، هر روز رویایی
بی تو همه کابوس، کابوس تنهایی
هر لحظه با من باش، در انزوای من
تا آخر قصّه، تا ماجرای من
تکرار شو شاید، ما سهم هم باشیم
شاید به جرم عشق، ما متهم باشیم
تا در حضور تو آشفتهی خویشم
در سفرهی عشقت درویش درویشم
در باد میلرزد گهوارهی مهتاب
در بزم خورشیدی، این سفره را دریاب
انگور مهمان کن، در بزم نان و عشق
هر لحظه با من باش، تا امتحان عشق
هر لحظه با من باش، در روح من جاری
تکرار شو در من، در خواب و بیداری
در خواب و بیداری