موهای فِرفِریتو دوست دارم،
ذهنِ خاکستریتو دوست دارم، دخترِ خواب‌های پرکابوس!
تو کدوم شهر چشم به‌راهِ منی؟
چمدونم رو باز می‌بندم، راه می‌افتم با اولین اتوبوس...

با پکِ اولت به سیگارت،
با «آره» گفتنی کشدارت، منو می‌دزدی از جهان هربار
با نگاهت از اون‌ورِ عینک،
وقتی بازیش می‌گیره این فندک، می‌سوزونیم با آتیشِ یه سیگار

بریژیت باردوی خصوصیِ من!
ودکای بی‌رقیبِ روسیِ من! مست‌ کن با یه بوسه شاعرتو!
کمکم کن دوباره بچه بشم،
مثل یه بچه‌شیر که تنها خواب می‌ره سرش رو سینه‌ی تو...

منو از هفت‌ساله‌گی پر کن!
ببرم تا رها شدن توی «شهرِ بازیِ» پشتِ پیراهن
مرگ شونه به شونمه دائم،
پابه‌پام باش حتا وقتی که راه می‌رم رو ریلِ راه‌آهن

وقتی نیستی جهان یه زندونه،
یه هیولا تو آینه پنهونه، منو از دستِ من نجات بده!
توی یک نقشِ پوچ گیر کردم،
روزهام اسلوموشنن بی‌تو... یه نفر این سکانسو کات بده!

من یه آتشفشانِ بی‌خوابم،
اقیانوسِ حبسیِ قابم، آخرین شیرِ مونده تو دامم...
تو شبیهِ یه دخترِ کولی،
من همون گوژپشتِ بدچهره، توی سردآبه‌ی نوتردامم

خسته از نقشِ شیرِ رقاصم
توی سیرکی به وسعتِ دنیا... غرشِ من هنوز دینِ منه!
بسه چوپان بره‌ها بودن!
من مسیحِ دچارِ وسوسه‌ام رو صلیبی که سرزمینِ منه!

تاجِ خارم رو از سرم بردار!
با یه بوسه طلسممو بشکن! واتیکانو باهام دشمن کن!
شمع‌ها رو هدر نده! دختر!
روی مهرابِ این کلیسا برام یه دونه دینامیت روشن کن...

روحِ غمگین و بی‌قرارِ تورو
پشتِ زیباییات می‌بینم... خنده‌ی سرسریتو دوس دارم!
آخرین کاشفِ حجابِ تواُم،
بینِ عکسای پیجِ فیس‌بوکت، عکسِ بی‌روسریتو دوس دارم... //


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد