گوارای من آه ! ای شعر ناب من ! سلام ای عشق ! به جام شوکران من ، شراب من ! سلام ، ای عشق ! زمین خاکی ام ، گرد سرت می گردم و هستم سلام ، ای زندگی بخش آفتاب من ! سلام ، ای عشق ! در ِ عرفان زیبایی ، به روی من ، تو وا کردی سلام ، ای معرفت را فتح باب من ! سلام ، ای عشق ! دو فصل گمشده ، پیدا شد آخر با تو ، زین دفتر تو ای آغاز و انجام کتاب من ، سلام ، ای عشق ! سلام ، ای خط زده ، کابوس هایم را ، طلوع تو از آفاق پر از آشوب خواب من ، سلام ، ای عشق ! به هنگام غروب خویش هم ، با آخرین خطش رقم بر صفحه ی شب زد ، شهاب من ! « سلام ، ای عشق ! » به دور افکنده ام ، غم و شادی های کوچک را تو ای رمز بزرگ انتخاب من ، سلام ، ای عشق ! تو عقل سرخ را ، با واژه هایم آشتی دادی سلام ، آه ای شعور شعر ناب من ! سلام ، ای عشق ! حقیقت با تو از آرایه و پیرایه ، عریان شد سلام ، ای راستین ِ بی نقاب من ! سلام ، ای عشق ! درود ، ای آبی بودایی ! ای تمثیل زیبایی ! گل نیلوفر باغ سراب من ! سلام ، ای عشق ! « چرا هستم ؟ » سوال بی جوابم بود از هستی تو دادی ، با سلام خود ، جواب من ، سلام ، ای عشق ! اگرچه با تو ، دور زندگی تند است ، اما ، باز ، سلام ، ای شط شیرین شتاب من ! سلام ، ای عشق !