بی نظیر است جهان لحظه ی خندیدن تو
غنچه در حسرت یک مرتبه گل چیدن تو
شرم دارد پری از آنکه تو رویش بینی
حوریان بی خود و سرمست ، خرامیدن تو
ابرها بارور شادی دیدار تواند
باغ ها منتظر لحظه ی باریدن تو
تو به رخساره ی خود رنگ خدایی داری
هر بت آهسته به دنبال پرستیدن تو
دانی این زردی رخساره ی خورشید ز چیست ؟
در هراس است ز یک لحظه ی تابیدن تو