شب شد خیال آمدنت را به من بده
حسِ عزیز در زدنــــــت را به من بده!
امشب شبیه عشق رها شو درون من
روح شـــــــگرف بی بدنت را به من بده
اینجا میان موزه ی شب خاک می خورم
یک شب هوای پــــــر زدنت را به من بده!
حرفی نمانده است ولی محض یک حضور...
فریــــــادهای بی دهنت را بــــه من بــــــده
مردن مرا نشانه ی تلخیست، بعد از این...
نـــام قشنــــگ زیستن ات را به من بده
ای مثـــل صبـــــح آمده از لمس آفتــــاب
من سردم است ، پیرهنت را به من بده!