کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد

خوب من! منظره ی خوب تماشا دارد


ساختم آیینه ای را به بلندای خیال

تا خودت را به تماشای خودت وا دارد


راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی ست

که به اندازه صد فلسفه معنا دارد


گوش کن خواسته ام خواهش بیجایی نیست

اگر آیینه ی دستت بشوم جا دارد


چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو

یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد


کوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند

عجب این دهکده سرچسمه ی زیبا دارد


در تو یک سوسه ی مبهم و سرگردان است

از همان وسوسه هایی  که یهودا دارد


عشق را با همه شیرینی و شور انگیزی

لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد


بی قرار آمدن ،آشفتن و آرام شدن

حس گنگی است که من دارم و دریا دارد


یخ نزن رود معمایی من! جاری باش

دل دریایی ام آغوش پذیرا دارد



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد