در بازوان بهار
احساس من از شاخسار کاج گذشت
در ساحل چشمانت به گل نشست
چکیدم بر ابر ابروهایت
و باریدم تا سر انجام مژگانت .
گونه هایت پر بار میشوند که آبی میشوی
تا ثریا چشم می اندازم
و ساز رفتن را کوک میکنم
مضراب میرقصد و سیمهای رابطه می رقصاند
دختر قاصدک
چگونه در باد
خاطراتش را به مستی
بر آفتاب حک میکند
در بازوان بهار ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد