حتی اگر غزل به دلم پشت کرده است

این چارپاره را بـــه تــو تقدیـم می کنم


تقصیــر عشق نیست اگــر واژه لج کند


من لال هم شوم به تو تعظیم می کنم


تو مسجدالحلال و غــزل هم زیارت ات


این واژه ها به نیت تو شعر می شوند


در  آستــان  تــو  همــه ی  زائران ِ عشق


با دست من ، به دعوت تو ، شعر می شوند


تنهــا نه دست من ؛ همه ی شاعران تو را


با کشف بیت – بوسه در آغوش می کشند


با قافیــه به قافلـه ی عشق می رسند


وزن تو را عطش زده بر دوش می کشند


در این ردیف ِتب زده ی شاعران ِمست


من ایستاده ام که ببوسم لب تو را


ده قرن شاعرانگی از من جلو تر است


ده قرن عاشقانه ، هزاران غزل سرا :


این رودکــی ست ! اول صف ؛ مات چشم تو !


خاقانی است آنکه نشسته ست روی خاک !


آن هم نظامی است که مجنون تر از همه


از هجمــه ی نگاه تــو خونین و چاک چاک


آن مولوی ؛ کــه ماه تو را شمس دیده است


فهمیده رقص گیس تو هم جز سماع نیست


حافظ  کــه  ساق  پای  تو  را  دید می زند


از یاد برده است که ساقی و جام چیست!


سعدی سعادتی ست برایش سفر به تو


امــا  بهشت  را  بـــه  گلستان  نمی برد


خواجو که شعرهاش لبت را چشیده اند


دیگر  دوباره  زیره  به  کرمان  نمی برد !


صائب تو را نوشت که کارش درست ماند


جامی تو را چشید کـــه دیوانه ی تو شد


بیدل فقط شبی به تو دل داد و بعد از آن


آیینه  دارِ  گوهــــر ِ  یکدانه ی  تــو  شد


تکثیر شد شکوهت و نشناخت هیچ کس


، حتی  بهار ،  سَبک ِ طربناکی  تـــو  را


از شهریار معنی ِعشقت سوال شد


او منزوی شد از همه تا پاکی تو را –


- در  خط به خط ِ شعرِ جوانش  قدم زند


تو آن زنی ؛ زنی که مسوََّد شدی در او !


پیراهن  تو  را  به  تن شعر کرد تا


همراه برکه با تو شود گرم گفتگو


...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد