که درچهل سالگی عاشقانه دوستت دارم
بنویسم چقدر دلم برای خودم تنگ می شود
برای صبوری هایم...
بنویسم روزهای خوب در راهند
و من منتظر می مانم
بنویسم راه حل تمام سختی ها را می دانم
اما دستانم بسته اند و باید چند صباحی صبوری کنم
بنویسم از اشک های بی حدی که می ریزم
از خنده های مصنوعی که همگان را فریب می دهد
بنویسم از شب هایی که یک عمر می گذرند
و عمری که ثانیه به ثانیه اش را بی تو نگذراندم
دلم می خواهد برای خودم نامه ای بنویسم
و اعتراف کنم هنوز امیدوارم که روزی
لبخندهایم واقعی می شوند
و اشک هایم تمام از سر شوقند
برای خودم برای تمام خودم برای قلبم
خواهم نوشت که "دوستت دارم"
و این قشنگترین اعتراف سی سالگی من ست
با تمام کج خلقی هایم
با تمام ناسپاسی هایم
هنوز امیدوارم...
مرد چشم و گوش بسته، مشکلاتش کمتر است
شاه بزدل، احتمال کیش و ماتش کمتر است!
خوش به حالش! وصف گیسوی تو را نشنیده است
هرکه با دیوان حافظ، ارتباطش کمتر است!
لرزه بر پایش نمی افتد به هنگام وداع
مطمئنا، مصرف چایی نباتش کمتر است!
با زبان شاعران شهر خود بیگانه است
آب با بنزین که باشد، اختلاطش کمتر است!
جایگاه ویژه در دوزخ ندارد مثل ما
احتمال گیر کردن در صراطش کمتر است!
یار ما زیباتر از امثال حورالعین اوست
گرچه از فهمیدن حرفم سواتَ!ش کمتر است !