چه کشیده در فراقت , دلِ بی قرارِ تنگم
و رسیده بی تو جانم به لبم گلِ قشنگم
بخدا قسم که بی تو نفسم گرفته حتی
و شبیهِ یک جنازه شده زردِ زرد رنگم
شُده ام پرنده ایی که ... زِ من آسِمان بُریده
و تمام من شکسته ... نزنی دوباره سنگم!!!
به تو التماس کردم , و تو بی خیال رفتی
نه پیامکی نه حرفی نه توجهی به زنگم
تو تمامِ قرص ماهی و درونِ برکه هایی
و من آن پلنگِ عاشق که نیامدی به چنگم
نکند خدا نکرده که فقط خیال باشی
و اگر خیال هستی نزنی دوباره اَنگم
غمِ دوریت مرا کُشت و دوباره زنده ام کرد
همه ی امیدها و .... دلِ بیقرارِ تنگم