روزهای بارانی
هرگز به دستش ساعت نمیبست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده میایی ؟
گفت :
ساعت را از خورشید میپرسم
پرسیدم :
روزهای بارانی چهطور ؟
گفت:
روزهای بارانی
همه ساعتها ساعت عشق است
راست میگفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود