تو نیستی و من

تا جنون ، تا مرز نبودن

تا رها شدن

از هرچه که رنگ هوشیاری دارد ،

 تا سقوط ، تنها یک قدم فاصله دارم


تو نیستی و من

دلگیر از کسانی که

بی خبر می میرند ، بی خبر می میرم

مثل غریبی که

 دل به هیچ آشنائی ندارد

 با خودم به هم می زنم

مثل مسافری که

یقینی به رسیدن ندارد

 فاتحه ی هر چیز آبادی را خوانده ام

تو نیستی و من به هوای تو

سر می زنم به تک تک مسافر خانه های این شهر


احساس می کنم

همه غریبه ها بویی از تو دارند !
 

راحت ترین راه را تـــو انتخاب کردی ؛

"نبودن"

 
کوتاهترین راه را من ؛

"جنون"


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد