مانده ام من منتظر تا کی میایی نازنین
چشم من خشکید بر در پس کجایی نازنین
نذر کردم تا بیایی و غزل خوانم تو را
بیم دارم مرگ من آید ، نیایی نازنین
وصف شیرین حضورت پر شده در شعر من
چون مشوش می شوم، همچون دوایی نازنین
می نشیند بر دل هر رهگذر اشعار من
زانکه پر گشته ز عطر چون شمایی نازنین
دوســت دارم با غزلهایم تو را شیدا کنم
ترســـــم افتد بین ما آخر جدایی نازنین