مثل نمک در آب یا مثل عسل در شیر
در من چنان آمیخته، با من چنان درگیر!
حتی اگر شبهای دی یخ بستم از سرما
حتی اگر در ظهر تابستان شدم تبخیر-
تفکیک ذرات من از عشق تو ممکن نیست!
هرقدر از صافی مرا رد میکند تقدیر...
هر قدر ذوبم میکند در بوته های رنج!
هر قدر میریزد به حلقم زهر یا اکسیر!
اسم تو از زیر زبانم درنمی آید
حتی اگر از استخوانم بگذرد شمشیر!
...
اسم تو چون یک گردباد وقت و بی وقت است
پیچیده در دنیای من از آلپ تا پامیر