چهقدر تو به من میآیی
چهخوب من، بزرگ شدهام!
چهقدر تو را داشتن شیرین است
چهقدر شیرینی به چشمهایِ تو میخورد
شیرینیای بیشتر از چای شیرین
حتا بیشتر از چای با قندهایِ یواشکی
کودکیهایِ خیلی
چهقدر تو به من میآیی
چهخوب من، بزرگ شدهام!
دارم کنارِ تو راه می روم،
دستت چه ناز، ظریف است
انگار می خواهد بوس کند،
بغل کند
آنقدر که آدم خجالتش بریزد وُ
شرمَش آب شود
صدایَش باز شود وُ
فریادش شروع به گفتنِ نامت کند!
به گفتنِ نامِ تو
قبلِ هر، دوسِت دارم
به گفتنِ نامِ تو
بعدِ هر دوستت دارم خیلی
چهقدر تو به من میآیی
چه خوب من، بزرگ شدهام!
چه کِیفِ خوبی دارد
کنارِ تو پاییز را ریختن
کنارِ تو برگ را نوشتن
کنارِ تو خوب بودن،
خوبی کردن
چهکیفِ خوبی دارد
کنارِ تو برف را، آدم برفی را
وَ بهار وُ هرچه خوب را،
دوست داشتن !
چه خوب بزرگ شدهایم
چهقدر بههم، میآییم!
دارم کنارِ تو خودم را خواب میبینم.
سفرهای تنهایی همیشه بهترند
کنارِ یک غریبه مینشینی
قهوه ات را میخوری
سرت را به پشتی صندلی
تکیه میدهی تا وقت بگذرد
به مقصد که رسیدی
کیف و بارانی ات را بر میداری
به غریبه ی کنارت
سری تکان میدهی و میروی
همین که زخمِ آخرین آغوش را
به تن نمیکشی
همین که از دردِ خداحافظی
به خود نمیپیچی
همین که تلخی یک بغض را
با خودت از شهری به شهری نمیبری
همین یعنی سفرت سلامت...
ساحل دریا پر از گودال است
جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند
برف بر قلهها آب میشود
شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند
چشم اندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه هایى که پستانهایت
روز را در آن به درخشش وا میدارد
راههایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می زند
بیشه هایى که پرندگانش
پلکهاى تو را می گشایند
زیر آسمانى
که از پیشانى ِ بى ابر تو باز تابیده
جهان ِ یگانه ى من
کوک شده ى سبُک من
به ضربآهنگ ِ طبیعت
گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند.