چهار رکعت نماز می خوانم، قربةٌ تو ، کجا، نمی دانم

گفت: قامت ببند ، من بستم ،دل به قدت، چرا، نمی دانم

چشمهایت سیاه و می گردم ، دور این قبلتین صدها بار

حاجی چشمهای تو شده ام ، بهتر از این صفا نمی دانم

صدقه می دهند آدمها، تا که دفع بلا و شر بشود

تو که بالا بلای من باشی، دفع شر را روا نمی دانم

دردی انداختی تو برجانم، که به صد عافیت نمی دهمش

می چشم درد ، از خداوندم.. التماس دعا؟ ... نمی دانم

اشهد ان ...چشمهایت مست؛ اشهد ان ...عاشقت شده ام

السلام علیک یا بانو ، من به جز تو خدا نمی دانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد