چـون

خیـال تو

درآید به دلم

رقـص کنان


چه خیـالات دگر 

مست درآیـد 

به میـان


سخنـم مست و

 دلـم مست و 

خیـالات تو 

مست


همه بر همدگر افتاده و 

در هم نـگران!

یاد تو حس قشنگی ست

که در دل دارم

تو چه باشی چه نباشی

نگهش می دارم.

چسبیده ام به در
به دیوار
به این اتاق
به تنهایی
به من می چسبد
چای در هوای تو
اخم می کنی
حرص می خورم
تلخ می شوم
بدجور با چای می چسبی
اصلاً به جهنم که دیابت دارم
"قند فراوانم آرزوست"


چهار رکعت نماز می خوانم، قربةٌ تو ، کجا، نمی دانم

گفت: قامت ببند ، من بستم ،دل به قدت، چرا، نمی دانم

چشمهایت سیاه و می گردم ، دور این قبلتین صدها بار

حاجی چشمهای تو شده ام ، بهتر از این صفا نمی دانم

صدقه می دهند آدمها، تا که دفع بلا و شر بشود

تو که بالا بلای من باشی، دفع شر را روا نمی دانم

دردی انداختی تو برجانم، که به صد عافیت نمی دهمش

می چشم درد ، از خداوندم.. التماس دعا؟ ... نمی دانم

اشهد ان ...چشمهایت مست؛ اشهد ان ...عاشقت شده ام

السلام علیک یا بانو ، من به جز تو خدا نمی دانم