میان غنچه و گل از تو گفت و گو شده است

که باد ٬ خوش نفس و باغ مشک بو شده است

 

تو برفکنده ای از خویش پرده ٬ ای خورشید

که شهر خواب زده ٬ غرق های و هو شده است

 

درون دیده ی من ٬ آفتاب گردانی است

که در هوای تو چرخان ٬ به چارسو شده است

 

به تابناکی و پاکی ٬ تو را نشان داده است

ز هر ستاره ی رخشان که پرس و جو شده است

 

تنت زلطف و طراوت ٬ به سوسنی ماند

که در شمیم گل سرخ٬ شست و شو شده است

 

برابر تو چه یارای عرض اندامش ....

که پیش روی تو ٬ دست بهار ٬ رو شده است

 

چگونه آینه ٬ لاف برابری زندت ؟؟

که از تو صاحب این آب و رنگ و رو شده است

 

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من

برای داشتنت ٬ عین آرزو شده است ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد