چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید.
چشم هایت را می بوسم
و زیر بارانی از واژه های تکراری
تازه می شوم.
بعدها
کسی دفتر شعرم را پاره می کند
نام تو
همه جغرافیای رنج مرا طی می کند
و تو جاودانه می شوی.
بیهوده در انتظار منشین
هرگز برای رفتنت
مرثیه نخواهم گفت.