نه امیدی که در آخـر به وصالـت برسم
نـه مجـالی بـدهی تا بـه خیـالـت برسم
بایدازعشق رخت بادل وجان طی بکنم
راه پـر فاصلــه را تا بـه جمــالت بـرسم
رد شوم از وسط جنگلی ازسیب و هلو
تا به سرچشمه ی شیـرین زلالـت برسم
بغلت میکند از روی هوس پیچـک سبز
گرچه در گوشه ی باغم به نهالت برسم
چــه شود ای گل زیبا نفسی روی لبـت
بزنم بوسه که بر گـونه ی چـالت برسم
پر زدم مِثل پرستو سرشب موسم کوچ
از جنـوب آمـده ام تا بـه شمـالت برسم
لااقـل روســریت را منـه در دسـت گـره
تا مگــر در شـبِ گیسوی شلالـت برسم
حـل نشد جـانِ عسل مشکلم از راه دعا
غـــزلی نـذر کنـم تا بــه وصـالت بـرسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد