روزه ام را باز با آغوش تو وا مى کنم
تا سحر چشمان مستت را تماشا مى کنم
بی محابا صورت ماه تو را می بوسم و
از همین امروز عید فطر برپا می کنم
در نماز ظهر رکعت های من گم می شود
عصر ها خود را در آغوش تو پیدا می کنم
روزه دارم هر چه می بینم دلم لک می زند
بین این مو گندمی ها یاد حوا می کنم
در خیابان دختران خوب می بینم ولی
با زبان روزه ام “استغفرالله” می کنم
ای عزیزان زندگی کاری که با یوسف نکرد
من پس از افطار آن را با زلیخا می کنم!