باز هم از تو نوشتم، بدنم می لرزد
من نفس می زنم و پیرهنم می لرزد
آمدم فال بگیرم، مثلا یلدا بود
شعری آمد که همه جان و تنم می لرزد
بعد ِ تو یاس خزان کرد، قناری ها مُرد
بغض را می خورم اما دهنم می لرزد
بی تو تهران و من و قصه ی سرگردانی
پای رفتن نه، ولی آمدنم می لرزد
قلبِ من می تپد اما به خدا بعد از تو
هر دلی را که فقط می شکنم می لرزد
مثلِ یک حلقه ی اشکم که بلاتکلیف است
یک نفس مانده به جاری شدنم می لرزد
پِلکِ من می پرد و حادثه ای در راه است
مُژه بر هم بزنم یا نزنم می لرزد
مُرده باشم، تو صدایم بکنی باور کن
بند بندِ من و بندِ کفنم می لرزد