در حجاز چشم تو هندو مسلمان میشود
فارغ از ترسای خوابش شیخ صنعان میشود
سینه در سینای شعلاشعله ی خود میتپد
پیرهن، از آتش عشقت گلستان میشود
این صدای بال غلمان سراسر مصری است ؟
یا قناری روی لبهایم غزلخوان میشود ؟
طفل چشمم آنقَدَر لبریز شد، سرریز شد!
شوق در پیدایش این اشک، گریان میشود
همچنان گردن نمیگردانم از فرمانبری
در دلم هر لحظه اسماعیل قربان میشود
طاق کسری طاقِ بستانهای قحطیزار بود
بارِ میلاد تو در هر سال، باران میشود
سالها پیش از خدایان کاهنان میگفتهاند
خواب بتهای فریبستان پریشان میشود
جایگاه عاشق و معشوق را بالعکس کن
دلستانی کن که بلقیسم، سلیمان میشود