بهت قول دادم فورا تمامش کنم
اما وقتی دیدم قطره‌های اشک از چشمانت فرو می‌غلتند
دستپاچه شدم
و آنگاه که چمدان‌ها را روی زمین دیدم
فهمیدم که تو به این سادگی‌ها قابل کشتن نیستی
تو وطنی
تو قبیله‌ای
تو قصیده‌ای پیش از سروده شدن
تو دفتری تو راه و مسیری
تو کودکی هستی
تو ترانه‌ی ترانه‌هایی
تو ساز و آوازی
تو درخشنده‌ای
تو پیامبری.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد