تو لبخند می زدی
هزار دانه ی انار
در دلم می ریخت
و گل از گل قالی می شکفت
یلدا
بلندای موهای تو بود
در امتداد نستعلیق چشم هات
من فال از دست تو میگرفتم
که تابستان داشت
حالا نگاه کن
که چطور معشوق های دنیا را
از سکه انداخته ای
امشب
یک نفس بیشتر
عاشقت مانده ام...