غروب بود
من زل زده بودم به پشت دست‌هایش
هر دو وحشت کرده بودیم بس که نزدیک شده بودیم به هم
بس که معصومیت ریخته بود آنجا
پشت دست‌ها
بعد
من با انگشت اشاره خطی فرضی و مورب درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راستش کشیدم 
و به او گفتم
عمیقاً دوستش دارم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد