بعد از انتهای اولین بوسه

که شد انحنای اولین سوسه

فهمیدم که همانست که باید 

همانست که باید برنجاند

همانست که باید بمیراند

فهمیدم که همینست مدارا

که رنجِ مرگ را میکند مداوا

به اشتباه این را شعر میدانی

شعر تویی که شاعر را نمیدانی

شعر غریبست با شاعر

شعر عجینست با ساحل

ساحلِ بی‌رمقِ موهایت

ساحرِ بی‌رمقِ رویایت

شعر کافیست

میخواهم پرت ‌شوم به پرتگاه نگاهت

تا نگاه ‌شوم به سقوط عاشقانه 

تا برنجاند، بمیراند

که مدارا کنم، مداوا کند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد