ناگزیریم به دلخون‌شدن از تنهایی

ناگزیریم -چه مرد و چه زن- از تنهایی


بی‌شمار است اگرچه غم دنیا، امّا

قلب من می‌شکند غالباً از تنهایی


روح من مرده که در پیله‌ی خود محبوسم

زندگی دوخت برایم کفن از تنهایی


من به یاد همه می‌آیم، اگر در جمعی

به میان آمده باشد سخن‌ از تنهایی


زندگی هرچه تنم کرد، نپوشانْد مرا!

دامن از رسوایی، پیرهَن از تنهایی


مانعِ دوری ما نیست شباهت‌هامان

تو فراری شدی از جمع و من از تنهایی


با تو وقتی همه‌ی عمر وفاداری کرد

پس تو هم ای دل من، دل نکَن از تنهایی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد