هرگاه پریشان کنی آن زلفِ دوتا را
در خاطر خود آر پریشانی ما را
بنْمای تو آن چهره که تا خلق ببیند
پنهان نتوان کرد ز کس صُنعِ خدا را
شد صید تو گر «حاجبِ» عاشق، عجبی نیست
شهباز نگاه تو کند صید هما را...