من ندانم گفت اری زیر لب یا گفت نه انقدر دانم که با چشمان گویا گفت نه
رو نهادم با هزاران واژه استقبال را با وداع تلخ او یک واژه تنها گقت نه
باد را گفتم نباید سخت در زنجیر شد بازتابش را چو کوه پای بر جا گفت نه
برکه ای متروک در رویای رفتن غرق بود موج از تصمیم او خندید دریا گفت نه
نسترن در شعرهایش گفت از اثبات نور اسمان در جمله هایش اشکارا گفت نه
خوب می دانست زنگ اخرش بی پاسخ است حرف ها خاکستری شد بی محابا گفت نه