گاه گاهی دل من با نگهی می شکنی چاره ای نیست که محبوبی و معشوق منی
این همه وصف تو گفتند چه گویم من زار مثل خونی تو و جاری شده در این بدنی
ترش رویی چو کنی با من دیوانه خود من نرنجم ز تو چون خاص فقط ان منی
بر من کوه کن خانه خراب دل خود لب خود باز بکن با همه شیرین سخنی
با همه دل شکنی های تو حم گفت که باز تو گل سرخ منی یا که عقیق یمنی