جنون، تکلیف کوه و دشت و صحرا می کند ما را اگر تن در دهیم اخر ، که پیدا می کند ما را
محبت شمع فانوس است، کی پوشیده می ماند غم او عاقبت در پرده رسوا می کند ما را
قمار عشق، نقد صرفه را در باختن دارد تمنای زیان، سرگرم سودا می کنذ ما را
پس از کشتن، نگاه گوشه ی چشمش به جان دادن برای کشتن دیگر مهیا می کند مارا
ز سیل اشک ما تر کی می شود ابرو نمی ماند که رفته رفته غم هم چشم دریا می کند مارا
زحرمان میل ذا افزون شود، زان در وصال او خلاف وعده سرگرم تمنا می کند مارا
بیابید ای هواداران ، یک امشب شاد بنشینیم که فردا می رود فیاض و تنها کی کند ما را