عشق آفتابیستکه بى پروا بیرون مى آیدگاه از فرداى سیاهى هاى شبگاه از پشت انگشتانتکه گونه هایم را نوازش میکندعشق یعنىتو و من در کوچه هاى بى نورِ این شهرعشق یعنىدستانت نُت هاى قلبم رابه بازى بگیرد و تا صبح عشق بنوازدعشق بنوازدعشق بنوازد...