اگر شعر های من زیباست...

اگر شعر‌های من زیباست 
دلیلش آن است 
که تو زیبایی
..

حالا 
هی بیا و بگو 
چنین است و چنان است. 

اصلاً 
مهم نیست 
تو چند ساله باشی 
من همسن و سال تو هستم 

مهم نیست 
خانه‌ات کجا باشد 
برای یافتنت کافی است 
چشم‌هایم را ببندم. 

خلاصه بگویم 
حالا 
هر قفلی که می‌خواهد 
به درگاه خانه‌ات باشد 
عشق پیچکی است 
که دیوار نمی‌شناسد.

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر  پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن

ر انتظار توام 
در چنان هوایی بیا 
که گریز از تو ممکن نباشد 
.. 

تو 
تمام تنهایی‌هایم را 
از من گرفته‌ای

دوستت دارم تا مرز جنون

لماتم را 
در جوی سحر می‌شویم 
لحظه‌هایم را 
در روشنی باران‌ها 

تا برای تو شعری بسرایم، روشن 
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 
سخنانم را 
در حضور باد 
این سالک دشت و هامون 
با تو بی‌پرده بگویم 
که تو را 
دوست می‌دارم تا مرز جنون

این شعر خواندنی

این عشق ماندنی 
این شعر بودنی 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست 

این لحظه های ناب 
در لحظه‌های بی خودی و مستی 
شعر بلند حافظ تو 
شنودنی‌ست 

این سر نه مست باده 
این سر که مست 
مست دو چشم سیاه توست 
اینک به خاک پای تو می‌سایم 
کاین سر به خاک پای تو با شوق 
ستودنی‌ست 

تنها تو را ستودم 
آن سان ستودمت که بدانند مردمان 
محبوب من به سان خدایان 
ستودنی‌ست 

من پاکباز عاشقم 
از عاشقان تو 
با مرگ آزمای 
با مرگ … 
اگر که شیوه تو 
آزمودنی‌ست 

این تیره روزگار در پرده غبار  
دلم را فرو گرفت 
تنها به خنده 
یا به شکر خنده‌های تو 
گرد و غبار از دل تنگم 
زدودنی‌ست

در روزگار هر که ندزدید مفت باخت 
من نیز می‌ربایم 
اما چه؟ 
بوسه، بوسه از آن لب 
ربودنی‌ست 

تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود 
غیر از تو 
هر که بود هر آنچه نمود نیست 
بگشای در به روی من و عهد عشق بند 
کاین عهد بستنی 
این در گشودنی ست 

این شعر خواندنی 
این شعر ماندنی 
این شور بودنی 
این لحظه‌های پرشور 
این لحظه‌های ناب 
این لحظه‌های با تو نشستن 
سرودنی‌ست