ﯾﮑـــــﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻪ !!
ﯾﮑـــــﯽ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻪ ،
ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﮐﻮﭼــﯿﮑﺶ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻪ .. .
ﯾﻪ ﺟــــــﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﮐﻨﻪ ؛
ﯾﻪ ﺟـــــﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭽــــﮑﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻠﺪ ﻧﺒــﺎﺷﻪ …
ﯾﮑــــــﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﻪ 

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم

یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی

تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

 

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم

تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

 

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی

تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

 

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم

که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

 

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی

ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

 

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم

یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن

تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

میخوام باور کنی چقدر دوستت دارم

میخوام باور کنی تنهات نمیزارم

 

میخوام باور کنی چقدر نگاهت رو

تو این شبهای بی خاطره کم دارم

 

میخوام باور کنی تمام دنیامی

تو درمون دل عاشق تنهامی

 

میخوام باور کنی محتاج چشماتم

توی هرثانیه هرلحظه باهاتم

 

دارم توی چشمات دنیامو میسازم

دارم به عشقت دارم قلبمو میبازم

 

بمون پیشم تاوقتی خون تورگ هام

بمون پیشم همیشه ای گل نازم

 

میخوام باور کنی تمام دنیامی

تو درمون دل عاشق تنهامی

 

میخوام باور کنی محتاج چشماتم

توی هرثانیه هرلحظه باهاتم..

دست عشق از دامن دل دور باد!


می‌توان آیا به دل دستور داد؟



 

می‌توان آیا به دریا حکم کرد


که دلت را یادی از ساحل مباد؟



 

موج را آیا توان فرمود: ایست!


باد را فرمود: باید ایستاد؟



 

آنکه دستور زبان عشق را


بی‌گزاره در نهاد ما نهاد


خوب می‌دانست تیغ تیز را