بردار دیگر از سرت ان شال رنگی را
از روی چشمت عینک اصل فرنگی را
آماده ای یک جفت دیگر شو غزال من
ا زتن بکن پیراهن تنگ پلنگی را
من تشته فتح توام پش بی از این نگذار
در انتظار شهر خود این اسب جنگی را
با من بگو شیرینی این خنده ها از چیست؟
یا از کجا اورده ای این شوخ و شنگی را
از خواب دهها ساله ای با بوسه ی خود
بیدارکن! جانی بده این مرد سنگی را
دور تنم میپیچی و هر بار می میرم
من دوست دارم پیچش این مار زنگی را