اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام
اگر اشکالی ندارد بگذار عاشقت بمانم
جای زیادی از زندگی ات نمیگیرم
فقط لبخندت را تماشا کنم
و دلم خوش باشد که خوشی
تو را نسیم از همان در بسته ای آورد
که دیگران رفتند

اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام
اگر ممکن است بگذار عاشقت بمانم


ماندن
مرد می خواهد
پشتِ کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن
مرد می خواهد
مردانگی به منطقی بودن نیست
عشق و عاشقی کردن
مرد می خواهد
احساس امنیت مرد می خواهد
شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد
مرد می خواهد

مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست
مردانگی اصلا به مرد بودن نیست
ماندن
مرد می خواهد
ساختن
مرد می خواهد
بودن
مرد می خواهد

بدبختانه تمام خوشبختی های کوچک و ساده ی دنیا
مرد می خواهد
و از همین رو
کار جهان رو به خوشبختی نیست

لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
فکر می کنم
از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را
تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر
خط خورده است

آنچه را عاشقانه دوست می داری بیاب
و بگذار تو را بکشد
بگذار غرقت کند
در آن چه که هستی
بگذار بر شانه هایت بچسبد
سنگینت کند
تو را به سمت پوچی ببرد
بگذار تو را بکشد و تمامت را ببلعد
زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت
دیر یا زود
اما چه بهتر
آنچه دوستش میداری  بکشدت


هرقدر فردا به فراق تهدیدم کند
و آینده در کمینم بایستد
و وعیدم دهد
به زمستانِ اندوه‌های دیرگذر
هم‌چنان تو را دوست خواهم داشت
و هر روز صبح به تو می‌گویم
من از آن توأم