می شود بغلم کنی؟؟
محکم،
از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و
حتی هوا هم بینمان نباشد...!
می شود بغلم کنی؟؟
دلم تنگ است
برای بوی تنت،
برای دستانت که دورم گره شود
و برای حس امنیتی که آغوشت دارد...
میشود بغلم کنی؟؟
هیچ نگویی،
فقط بگذاری گریه کنم...
و آرام در گوشم بگویی:
مگر من نباشم که اینجور گریه کنی
می شود بغلم کنی؟؟
تمام شهر می دانند، از تو هم پنهان نیست،
همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد
و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت
برای همیشه بمانم...
می شود بغلم کنی؟؟
تراس
چشم به راه توست!
تا پابوس پاهایت باشد
بند رخت
منتظر ست
تا از پیراهن خیس تو
گلویی تازه کند!
و گل های شمعدانی
که ایستاده اند
چون جوجه گنجشک های گرسنه
برای سهمی که از دستان تو می گیرند
فرض کن
در دور دست ها منتظرم
بوسه ای پرتاپ کن
و این جبهه ی گرم هوا را
با یاد بارانی بی وقت
به خاطرات خوب نسیم برگردان.
من اگر معشوقه ى تو بودم
صبح ها
جاى باد و باران را تغییر می دادم
فصلِ باران را مى آوردم
بالاى خانه مان
آن درختِ کاج را بالا می رفتم
و روى بلندترین شاخه اش نامَت را روى ابر می نوشتم
وَ مى سرودمَت
من اگر معشوقه ى تو بودم
هزار هزار آیه را براى ستایشَت به زانو مى کِشاندم
و نامَت را بر دهانِ خدا مى بوسیدم
من اگر معشوقه ى تو بودم
براى آمدنَت سبد سبد شکوفه هاى بهار نذر مى کردم
وَ خنده هایَت را مى آویختم
بر دیوارِ خانه مان
من اگر معشوقه ى تو بودم
هیچ اجبارى براى مُردن نبود