‏━━━━━━━━━━━

بیا که بار دگر گل به بار می‌آید

بیار باده که بوی بهار می‌آید


هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل

که گل شکفته و بانگ هَزار می‌آید


طَرَب میانه‌ی خوش نیست با مَنَش، چه کنم؟

خوشا غم تو که با ما کنار می‌آید


نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس

که لاله هم به چمن داغدار می‌آید


دلِ چو غنچه‌ی من نشکفد به بوی بهار

بهار من بُود آنگه که یار می‌آید


نسیمِ زلف تو تا نگذرد به گلشنِ دل

کجا نهالِ امیدم به بار می‌آید؟


بدین امید شد اشکم روان ز چشمه‌ی چشم

که سروِ من به لب جویبار می‌آید


مگر ز پیکِ پرستو پیام او پرسم

وگرنه کیست که از آن دیار می‌آید


دلم به باده و گل وا نمی‌شود، چه کنم؟

که بی‌تو باده و گل ناگوار می‌آید


بهارِ «سایه» تویی ای بنفشه‌مو، باز آی

که گل به دیده‌ی من بی‌تو خار می‌آید...

‏━━━━━━━━━━━

❏ #هوشنگ_ابتهاج






‏━━━━━━━━━━━

دارد سرِ جنون دلِ شیدا در این بهار

دست من است و دامن صحرا در این بهار


از مخملِ دوخوابه‌ی هستیّ و غفلتم

صدگونه راحت است تمنّا در این بهار


باشد ز جوشِ سبزه و کیفیّت هوا

از بهر مِی‌کِشی همه‌جا جا در این بهار


هر بامداد، اوّلِ عمر دوباره است

دَم را به صبح داده مسیحا در این بهار


روی زمین ز خلعتِ گل‌بندیِ بهار

پوشیده گشته‌است سراپا در این بهار


در کار هیچ غنچه -«اثر!»- چون گره نماند

گردد شکفته نیز دل ما در این بهار...

‏━━━━━━━━━━━

❏ #اثر_شیرازی




‏━━━━━━━━━━━

بی‌تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند

سال‌ها -هجری و شمسی- همه بی‌خورشیدند


از همان لحظه که از چشمِ یقین افتادند

چشم‌های نگران، آینه‌ی تردیدند


نشد از سایه‌ی خود هم بگُریزند دَمی

هرچه بیهوده به گردِ خودشان چرخیدند


چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود

همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند


غرق دریای تو بودند، ولی ماهی‌وار

باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند


در پی دوست، همه جای جهان را گشتند

کس ندیدند در آیینه، به خود خندیدند


سِیرِ تقویم جلالی به جمال تو خوش است

فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند


تو بیایی، همه ساعت‌ها و ثانیه‌ها

از همین روز، همین لحظه، همین دَم، عیدند...

‏━━━━━━━━━━━

❏ #قیصر_امین‌پور




‏━━━━━━━━━━━

حریرِ نورِ غریبش، بر این رواق می‌افتد

اگرچه ماه، شبی در مُحاق می‌افتد


تو بایدیّ و یقینی، نه اتفاقیّ و شاید

تو سرنوشت زمینی، که اتفاق می‌افتد


تو ماهی و شده فوّاره برکه‌ای به هوایت

بگو نمی‌رسد، آیا از اشتیاق می‌افتد؟


به روی طاقچه، گلدان تازه می‌نهم امّا

به هر دقیقه، گلی گوشه‌ی اتاق می‌افتد


بهار می‌رسد امّا چه فرق می‌کند آیا

برای شاخه‌ی خشکی که در اجاق می‌افتد...؟