نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم که

زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .



یک روزی که خوشحال تر بودم

می آیم و می نویسم که

" این نیز بگذرد "

نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم که

زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .



یک روزی که خوشحال تر بودم

می آیم و می نویسم که

" این نیز بگذرد "

عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر عابری سلام کنیم

و به هر چهره ای تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم

هرکجا اهل مهر پیدا شد
ما در اطرافش ازدحام کنیم

چشم ما چون به سروسبز افتاد
بهرتعظیم او قیام کنیم

گل و زنبور، دست به دست دهند
تا که شهد جهان به کام کنیم
این عجایب مدام درکارند
تا که ما شادی مُدام کنیم

شُهره زنبور گشته است به نیش
ما ازو رفع اتهام کنیم

علفی هرزه نیست در عالم
ما ندانیم و هرزه نام کنیم

زندگی در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف این پیام کنیم

«سالکا» این مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنیم
در عمل باید عشق ورزیدن
گفتگو را بیا تمام کنیم

عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم.




تو خموش شو زمانی، بگُذار گفت‌وگو را
نظری به لوحِ دل کن، بنِگر جمال او را

همه چشم و دیده گشتم، همه آینه شُده‌ستم
که ببینمش زمانی به دل آن رخ نکو را

صنما، به رو و مویت، به سکوت و گفت‌وگویت
که به حلقه‌های زلف تو ببستم این گلو را

به نگاه چشم مستت، به دل خداپرستت
که به جادویی مپوشان -صنما- دگر تو رو را

تو شَهیّ و جان و دل شد همه مسند تو، زآن‌رو
که به غیر بسته کرده ز تو عشق چارسو را

ره میکده نشان ده، خبری به جسم و جان ده
قدح و پیاله پر کن، به بَرم نِه آن سبو را

من و آرزوی رویت، من و طُرّه‌های مویت
چه خوش است در برِ خود که ببینم آرزو را

به نهان به من نگاهی بنمود و زود بُگذشت
که چرا به خود ببستی همه راه جست‌وجو را...

ای همه خوبی تو را پس تو کرایی کرا

ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا

سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد

گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا

سرو اگر سرکَشید در قد تو کی رسید

نرگس اگر چشم داشت هیچ ندیدو تو را

هر طرفی صف زده مردمو دیو و دَده

لیک در این میکده پای ندارن پا

از کرمت من بناز مینگرم در بقا

کی به فریبت شها دولت فانی مرا

بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این

در هوس خود نماند هیچ امانی مرا

ای که به هنگام درد راحت جانی مرا