تا لبانت باز شد
طعمِ عسل، از دست رفت!
شعر خواندی؛ ارزشِ ضرب المثل از دست رفت
آبشارِ ارغوان؛ بر نرگسِ چشمت که ریخت
گل فروشی های زیبای محل، از دست رفت!
مثلِ دریا ظاهرت…
برعکسِ باطن بود باز
هر عزیزی را گرفتی در بغل؛ از دست رفت
شاعران، چشمانِ نازت را غزل کردند و بعد
شعر در هر قالبی غیر از غزل؛ از دست رفت!
تا لبانت باز شد
طعمِ عسل، از دست رفت
شعر خواندی؛ ارزشِ ضرب المثل از دست رفت
آبشارِ ارغوان؛ بر نرگسِ چشمت که ریخت
عشقِ تو؛ سرتاسرِ دنیا هزاران کشته داد!
بین این قربانیان، حتی اجل از دست رفت
تا گره بر مویت افتاد و معما طرح شد
بادِ بی انصاف آمد؛ راه حل از دست رفت!
تا لبانت باز شد
طعمِ عسل، از دست رفت!
آبشارِ ارغوان؛ بر نرگسِ چشمت که ریخت
گل فروشی های زیبای محل، از دست رفت!