یاسر قنبرلو

زیر  مجموعه ی خودم هستم

مثل مجموعه ای که سخن تهی ست

در سرم فکر کاشتن دارم

گرچه باغ من از درخت تهی ست


عشق آهوی تیز پا شد و من

ببر بی حرکت پتوهایم

خشمگین نیستم که تا امروز

نرسیدم به ارزوهایم


نرسیدن رسیدن محض است

ابزی اب را نمی بیند

هرکه در ماه زندگی بکند

رنگ مهتاب را نمی بیند


دوری و دوستی حکایت ماست

غیر از این هر چه در هوس است

پای احساس در میان باشد

انتخاب پرنده ها قفس است


وسعت کوچک رهایی را

از نگاه اسیر باید دید

کوه در رشته کوه بسیار است

کوه را در کویر باید دید

گر چه باغ من از درخت تهی است

درسر فکر کاشتن دارم

شعر را عشق را مکاشفه را

همه را از ندانستن دارم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد