فروغ فرخزاد



افسوس!

من با تمام خاطره هایم

از خون، که جز حماسه ی خونین نمی سرود

و از غرور، غروری که هیچگاه

خود را چنین حقیر نمی زیست

در انتهای فرصت خود ایستاده ام

و گوش می کنم:

نه صدایی!

و خیره می شوم:

نه ز یک برگ جنبشی!

و نام من که نفس آن همه پاکی بود

دیگر غبار مقبره ها را هم بر هم نمی زند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد