یا قرار دوستی با ما نباید می گذاشت
یا بنای دوری از ما را تباید می گذاشت
یا نباید بر سرم، دست نوازش می کشید
یا پس از ان روی قلبم پا نباید می گذاشت
یا نمی بایست لیلای غزل هایم شود
یا که با مجنون مرا تنها نمی باید می گذاشت
او فقط امد که خود را بنگرد در چشم من
ردی از خود بر دلم ، اما نباید می گذاشت
شاکی ام از عشق ، وقتی دید دارد می رود
راه رفتن را به رویش، وا نباید می گذاشت
هر طرف رو می کنم ، از او نشانی هست ، اه
خاطراتش را برایم جا نباید می گذاشت